نسخه‌ی قابل چاپ
(1403/02/10)

پیرمرد بود اومده بود جنازه پسر شهیدش را تحویل بگیره، گفت: لطفا یه ترازو بیارید علتش رو نگفت .فقط اصرار کرد ترازو آوردند. جنازه،یعنی استخوان های پسرش رو گذاشت رو ترازو. دوکیلو ونیم بود. پیرمرد سه بار داد زد: خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت! بعد رو به مسئولین کرد وگفت پسرم به دنیا که اومد دوکیلو و نیم بود خدا را شکر که درست امانت داری کردم چشای همه پر اشک بود....


ارسال شده توسط elijoon در تاریخ 1393/08/08 - 14:49
لینک مستقیم : http://facekerman.ir/view/public_102747.html



フム√ムd761 - (10/آبان/1393 - 18:20) : {-35-}