حاكمی به مردمش گفت: صادقانه مشكلات را بگویید. حسنك بلند شد و گفت: گندم و شیر كه گفتی چه شد؟ مسكن چه شد؟ كار چه شد؟ حاكم گفت:ممنونم كه مرا آگاه كردی همه چیز درست میشود. یكسال گذشت و دوباره حاكم گفت: صادقانه مشكلاتتان را بگویید، كسی چیزی نگفت،كسی نگفت گندم و شیر چه شد، كار و مسكن چه شد! تنها از میان جمع یک نفر گفت: حسنك چه شد؟!