گفتم ای عشق بیا تا که بسازی ما را یا نه ، ویرانه کنی ساخته دنیا را گفتم ای عشق چه بر روز تو آمد امروز که به تشویش سپردی شب عاشق ها را چه شد آن زمزمه هرشبهء ما ای دوست چه شد آن صحبت هرروزه یاران را چشمه ها خشک شد از بس نگرفتی اشکی همتی تا که رهایی بدهی دریا را حیف از امروز که بی عشق شب آمد – ای عشق کاش خورشید تو آغاز کند فردا را