سر نمی رود تنهایی بی تو از نیمه ی دیگر استکانی که . . . حتی گوشه ی کمد لباسها دنج ترین پناهگاه نمی شود و سالهای کودکی را بغض می کوبد به احساسات زخمی دخترانگی ام که قهوه به کام شب ... پنجره هم که باز باشد نفس میکشم برف می شوم هوای بی تو زمستان من است..