نسخه‌ی قابل چاپ
(1403/02/16)

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند . مثل ِ آسمانی که امشب می بارد … و اینک باران بر لبه ی ِ پنجره ی ِ احساسم می نـــــــشیند و چشمانم را نوازش می دهد … تا شاید از لحظه های ِ دلتنگی گذر کنـــــم…{-35-}


ارسال شده توسط elijoon در تاریخ 1393/07/09 - 17:26
لینک مستقیم : http://facekerman.ir/view/public_90364.html



شهرام - (9/مهر/1393 - 19:23) : یا قرآن...الی جون شنا بلدی...؟{-7-}

الی - (10/مهر/1393 - 08:31) : اره بلدنیستم
امااااااااااااااااا
فکرکنم قبلابلدبودم

شهرام - (10/مهر/1393 - 10:48) : آهان اگه بلد بودی ...پس بلدی....نگرانت شدم....{-7-}

الی - (10/مهر/1393 - 10:55) : جلیقه نجات دارم هااااااااااا{-7-}

شهرام - (10/مهر/1393 - 11:01) : خوبه داشتم از دلواپسی نابود میشدم...{-7-}

الی - (10/مهر/1393 - 11:03) : چه داداش خوبی دارم من
اینقدرنگرانه{-35-}{-37-}

شهرام - (10/مهر/1393 - 11:11) : ممنون...مگه میشه نگران نباشم...اینقدر آجیه گلی دارم...{-23-}

الی - (10/مهر/1393 - 11:13) : {-25-}

شهرام - (10/مهر/1393 - 11:29) : {-106-}

الی - (10/مهر/1393 - 11:41) : الان غرق شدم
داری دست تکون میدی {-7-}

شهرام - (10/مهر/1393 - 11:44) : یا خدا نفستو نگه دار امدم نجاتت بدم{-192-}

الی - (10/مهر/1393 - 11:47) : زنگ برن گروه امدادونجات بیاد
{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}

شهرام - (10/مهر/1393 - 11:55) : من خودم امدادو نجاتم.....دیدی آوردمت بیرون.....حالا دست تکون بده برای عمو جواد {-200-}

الی - (10/مهر/1393 - 12:03) : دستت دردنکنه
دیدی عمو جواد زنده موندم
{-41-}{-7-}{-16-}