نسخه‌ی قابل چاپ
(1403/01/31)

و آن گاه خود را کلمه ای می یابی که معنایت منم و مرا صدفی که مرواریدم تویی و خود را اندامی که روحت منم و مرا سینه ای که دلم تویی و خود را معبدی که راهبش منم و مرا قلبی که عشقش تویی و خود را شبی که مهتابش منم و مرا قندی که شیرینی اش تویی و خود را طفلی که پدرش منم و مرا شمعی که پروانه اش تویی و خود را انتظاری که موعدش منم و مرا التهابی که آغوشش تویی و خود را هراسی که پناهش منم و مرا تنهایی که انیسش تویی و ناگهان سرت را تکان می دهی و می گویی: نه، هيچ كدام. هيچ كدام اينها نيست، چيز ديگري است. يك حادثه ديگري و خلقت ديگري و داستان ديگري است و خدا آن را تازه آفريده است.


ارسال شده توسط javad761 در تاریخ 1393/08/02 - 10:50
لینک مستقیم : http://facekerman.ir/view/public_99578.html