نسخه‌ی قابل چاپ
(1403/02/06)

"پروردگارم، مهربان من، از دوزخ اين بهشت، رهايي ام بخش! در اينجا هر درختي مرا قامت دشنامي است و هر زمزمه اي بانگ عزايي و هر چشم اندازي سكوت گنگ و بي حاصلي، رنج زاي گسترده اي. در هراس دم مي زنم. در بي قراري زندگي مي كنم. و بهشت تو براي من بيهودگي رنگيني است. اين حوران زيبا و قلمان رعنا همچون مائده هاي ديگر براي پاسخ نيازي در من اند، اما خود من بي پاسخ مانده ام. هيچ كس، هيچ چيز در اين جا "به خود" هيچ نيست. "بودن من" بي مخاطب مانده است. من در اين بهشت، همچون تو در انبوه آفريده هاي رنگارنگت تنهايم. "تو قلب بيگانه را مي شناسي كه خود در سرزمين وجود بيگانه بوده اي"! "كسي را برايم بيافرين تا در او بيارامم"! دردم درد "بي كسي" بود


ارسال شده توسط javad761 در تاریخ 1393/08/02 - 10:50
لینک مستقیم : http://facekerman.ir/view/public_99579.html