javad761 - فیس کرمان شبکه اجتماعی استان کرمان
اینترنت مکان مناسبی جهت یافتن دوست و یا شریک آینده زندگی نیست، این‌ معامله‌ ای‌ زیانبار است‌ كه‌ در بسیاری‌ مواقع‌ ضرر آن‌ قابل‌ جبران‌ نیست، خانواده شما بهترین دوست شماست
javad761
مدیر فیس کرمان
مشخصات
フム√ムd761
شماره عضویت: 1
مرد
1363/11/02 تولد واقعی
1391/05/03 تولد کلوبی
حالت امروز: ناراحتم
0.07 ميانگين پست
320 پست
213 نظر
218 لایک گرفته شده
1 لایک داده شده
9 بازنشرها
274 دنبال کرده است
246 دنبال شده است
21 طرفداران
6 مديريت گروه
7 عضويت در گروه
0 دعوتنامه‌هاي تاييد شده
339 دفعه اعلام حضور روزانه
4687 دقیقه مدت زمان حضور کاربر
225697 مرتبه بازدید کاربران
9113.5 امتیاز کل
وضعیت: فوق حرفه ای
درجه کاربری
سایت: facekerman.ir
Javad761@yahoo.com
1401/03/02 اخرین ورود کاربر
1399/02/20 اخرین ارسال پست
1401/03/02 اخرین کلیک کاربر
آي پي وارده: 37.98.109.206
اطلاعات شخصی
علاقه مندی ها
کد QR شخصی
آگهی フム√ムd761

موزیک پروفایل

مدال ها
دنبال کننده ها
اخرین بازدیدکننده ها
این امکان فقط برای کاربران وی آی پی مقدور می باشد
جهت تبدیل به کاربر وی آی پی کلیک نمایید
کاربران هم عقیده
گروه های من


13/آذر/1392 - 01:16

گفتند ستاره را نمي توان چيد ... و آنان که باور کردند... براي چيدن ستاره ... حتي دستي دراز نکردند... اما باور کن ... که من به سوي زيباترين و دورترين ستاره... دست دراز کردم... و هر چند دستانم تهي ماند ... اما چشمانم لبريز ستاره شد{-35-}


13/آذر/1392 - 01:15

گرم و زنده بر شن های تابستان زندگی را بدرود خواهم گفت * گرم و زنده بر شن های تابستان زندگی را بدرود خواهم گفت * تا قلب صد دل میلیون ها لبخند گردم تابستان * مرا در بر خواهد گرفت و دریا دلش را خواهد گوشود * تا قلب صد دل میلیون ها لبخند گردم تابستان * مرا در بر خواهد گرفت و دریا دلش را خواهد گوشود * * زمان در من خواهد مردو من بر زمان خواهم خفت * زمان در من خواهد مردو من بر زمان خواهم خفت * {-60-}


13/آذر/1392 - 01:14

وقتی که دستای باد ... قفس مرغ گرفتار و شکست ... شوق پرواز و نداشت... * وقتی که چلچله ها ... خبر فصل بهارو می دادن ... عشق اواز و نداشت... * دیگه اسمون برام فرقی با قفس نداشت... * واسه پرواز بلند تو پرش حوس نداشت... * شوق پرواز توی ابرا سوی جنگلای دور... * دیگه رفته از خیال اون پرنده صبور... * اما لحظه ای رسید... * لحظه پریدن و رها شدن... * میون بیمو امید... * لحظه ای که پنجره ... بغض دیوارو شکست... * لحظه اسمون صاف میون چشماش نشست... * مرغ خسته پر کشیدو افق روشن و دید... * تو هوای واژه دشت ... به ستاره ها رسید... * لحظه ای پاک و بزرگ ... دل به دریا زدو رفت... * پای پرواز بلند تن به صحرا زد و رفت... * رفت...{-60-}


13/آذر/1392 - 01:12

نيست يـاري تا بگـويـم راز خويش * ناله پنهان كرده ام در ساز خويش * چنگ اندوهم، خـــدا را زخمـه اي * زخمــه اي تا بركشــم آواز خويش * بر لبـــــانـم قفـل خـاموشي زدم * با كليـــــدي آشنـــــا بازش كنيــد * كودك دل رنجــه دست جفـــاست * با ســـر انگشت وفــــا نازش كنيـد * پر كن اين پيمـانه را اي هـم قفــس * پـر كن ايـن پيمـــانه را از خـــون " او " * مست مستم كن چنان كز شور مي * بـاز گـــويــم قصــــه افســـــون " او " * رنگ چشمش را چـه ميپرسي ز من * رنگ چشمش كي مـــرا پا بنـــد كرد * آتشي كــز ديـدگانش ســــر كشيــد * ايـن دل ديــوا{-35-}


11/آذر/1392 - 05:22

با اهریمن غم در این روزهای پایانی سال بجنگ و همیشه در راه راستی و روشنایی گام بردار اهورا با تو خواهد بود{-35-}


11/آذر/1392 - 05:20

كاش بودي تا دلم تنها نبود تااسير غصه ي فردا نبود كاش بودي تا نگاه خسته ام بي خبر از موج و درياها نبود كاش بودي تا دو دست عاشقم غافل از لمس گل مينا نبود كاش بودي تا زمستان دلم اين چنين پر سوز و سرما نبود كاش بودي تا فقط باور كني بي تو هرگز زندگي زيبا نبود{-35-}


11/آذر/1392 - 05:19

روزها آرام می روند و من در بی کسی نوشته های عشق وار نخی شکافته شده از آستین روزگار را می کشم شاید شکافته شود و عریانی روزگار حرف ها خواهد داشت و کاش روزها آرامتر می پیمودند من فقط شب ها را به خاطر دارم ! {-35-}


11/آذر/1392 - 05:18

مي دونستي اشک گاهي از لبخند با ارزش تره؟ چون لبخند رو به هر کسي مي توني هديه کني اما اشک رو فقط براي کسي مي ريزي که نمي خواي از دستش بدي{-35-}


11/آذر/1392 - 05:18

لعنت به این زندگی ... وقتي که گريه کرديم گفتن بچه است، وقتي که خنديديم گفتن ديونه است، وقتي که جدي بوديم گفتن مغروره، وقتي که شوخي کرديم گفتن سنگين باش، وقتي که حرف زديم گفتن پر حرفه، وقتي که ساکت شديم گفتن عاشقه، حالا ام که عاشقيم مي گن گناهه{-38-}


11/آذر/1392 - 05:16

دلم تنگ است از این زندان که نامش زندگی باشد / اگر زندگی این است پس آن زندان کجا باشد{-102-}


11/آذر/1392 - 05:14

آیینه پرسید که چرا دیر کرده است نکند دل دیگری اورا اسیر کرده است خندیدیم و گفتم: او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تأخیر کرده است گفتم امروز هوا سرد است شاید موعد قرار تغییر کرده است خندید به سادگیم آیینه و گفت: احساس پاک، تورا زنجیر کرده است گفتم از عشق من چیزی سخن مگوی گفت: خوابی، او سالها دیر کرده است در آیینه به خود نگاه کردم عشق تو عجیب مرا پیر کرده است راست میگفت آیینه که منتظر مباش، او برای همیشه دیر کرده است !!!!!!{-61-}


8/آذر/1392 - 20:10

تنها زمانی که بزرگ شوید و از او دور شوید(زمانی که با خانه پدری وداع کرده و به خانه خودتان می روید ) تنها در این زمان است که پی به بزرگی وی خواهید برد و بزرگی اش را کاملاً ارج خواهید گذارد .{-35-}


8/آذر/1392 - 20:10

باتو… بی تو… با تو، باران بهاری‏ام را پایانی نیست و بی‏تو، پرنده‏ای آشیان گم‏کرده در جاده‏های پاییزم. تو که هستی، پنجره، با بال‏هایی گشوده از آفتاب، باغچه را مرور می‏کند. با تو، نفس‏های مادرانه، تیررس اضطراب و تشویش را مجال نمی‏دهند. آجر به آجر، ساخته می‏شوم؛ وقتی پناه دست‏های امنت، موسیقی مهربان عشق را به ترنم می‏آیند. بی‏تو، بن‏بستی می‏شوم در هزار توی رنج‏های خویش. بی‏تو، شکوه جهان، ویرانه‏ای است مسکوت و بی‏هیاهو. می‏ستایمت که رونق کوچه‏ های سردسیر وجودم هستی؛ آن‏چنان که آفتاب، رگ‏های سپید قطب را.{-35-}


8/آذر/1392 - 20:10

پناهگاه امن خانه شانه‏ هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را. دست در دستانم که می‏گذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگ‏هایم می‏دود. در برابر توفان‏های بی‏رحم زندگی می‏ایستی؛ آن‏چنان‏که گویی هر روز از گفت‏وگوی کوهستان‏ها باز می‏آیی. لبخند پدرانه‏ات، تارهای اندوه را از هم می‏دراند. تویی که صبوری‏ات، دل‏های ناامید را سپیده‏دم امیدواری است. مرامنامه دریا را روح وسیعت به تحریر می‏آید؛ آن هنگام که ابرهای دلتنگی، پنجره‏های خانه را باران می‏پاشند. آسمان همواره بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومند است.{-35-}


8/آذر/1392 - 20:09

پشت‏گرمی من پشتم به تو گرم است. نمی‏دانم اگر تو نبودی، زبانم چطور می‏چرخید، صدایت نزنم! راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت می‏زنم؛ بابا! آن‏قدر با دست‏هایت انس گرفته‏ام که گاهی دلم لک می‏زند، دستانم را بگیری. هر بار دستانم را می‏گیری، خیالم راحت می‏شود؛ می‏دانم که هوایم را داری و من میان ازدحام غریبی، گم نمی‏شوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمی‏کنی… .{-35-}

صفحات: < 19 20 21 22 23