اینترنت مکان مناسبی جهت یافتن دوست و یا شریک آینده زندگی نیست، این‌ معامله‌ ای‌ زیانبار است‌ كه‌ در بسیاری‌ مواقع‌ ضرر آن‌ قابل‌ جبران‌ نیست، خانواده شما بهترین دوست شماست

یافتن پست: #ندا

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ
 
11/آبان/1393 - 10:40

شرمنده شد بهار ز گلزار کربلا / بلبل کند نوا که خزان محرم است ما عاشقان لاله ی سرخِ پیمبریم / کز عطر او بهشت خداوند ، خرم است صد مرده زنده میشود از ذکرِ یا حسین / مولای ما معلم عیسی بن مریم است عیسی اگر در آخرِ عمرش به عرش رفت / قنداقه حسین ، شرف عرشِ اعظم است با یوسفش مقایسه کردم ، نگار گفت : / او شاه مصر باشد ، این شاه عالم است ما را نیازِ صید چمن نیست در بهار / روی حسینیان ، گل و این اشک شبنم است ای صاحب عزا به عزاخانه ها بیا / یاران سینه زن همه در زیر پرچم است گر وعده ی بهشت به ما می دهد بهار / ما نیستیم طالب ، رضوان مسلّم است بر عاشقان ، سیاحت گلشن حرام شد / خاکم به سر که قامت سروِ علی خم است ای آب ، بس کن این همه جوش و خروش را / در پیش چشم ما علی اصغر مجسم است سقا ز تشنگان حرم شرمسار شد / شرمنده ی خجالت او نهرِ علقم است ساقی تشنه تا که برون آمد از فرات / قربان غیرتش شود عالم ، اگر کم است چون محتشم بخوان به پیمبر ز سوز دل / باز این چه شورش است که در خلق عالم است ؟ {-35-}

 
5/آبان/1393 - 13:37

اونـایی‌ که می گن یه زمـانـی‌ ما عـاشــق هم بودیم اشتبـاه می‌کنن اون عـشــق نبود اون عــادت به دوســت داشتن بود …!!! عشــق تاریخ انقـضاء ندارد…{-35-}


3/آبان/1393 - 13:52

خدایا کیفیت قلبی که به من دادی اصلا خوب نیست بی اجازه وابسته می شود به راحتی میشکند به سختی آرام میشود به هیچ وجه تعمیر نمیشود راستی محصولاتت ضمانت تعویض ندارند ؟؟؟ {-7-}{-35-}


3/آبان/1393 - 13:46

تنهایی قشنگ‌ترین حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به هیـــــچ‌ کـــــس نداری{-35-}

 
3/آبان/1393 - 09:08

وقتی که دستای باد ... قفس مرغ گرفتار و شکست ... شوق پرواز و نداشت... * وقتی که چلچله ها ... خبر فصل بهارو می دادن ... عشق اواز و نداشت... * دیگه اسمون برام فرقی با قفس نداشت... * واسه پرواز بلند تو پرش حوس نداشت... * شوق پرواز توی ابرا سوی جنگلای دور... * دیگه رفته از خیال اون پرنده صبور... * اما لحظه ای رسید... * لحظه پریدن و رها شدن... * میون بیمو امید... * لحظه ای که پنجره ... بغض دیوارو شکست... * لحظه اسمون صاف میون چشماش نشست... * مرغ خسته پر کشیدو افق روشن و دید... * تو هوای واژه دشت ... به ستاره ها رسید... * لحظه ای پاک و بزرگ ... دل به دریا زدو رفت... * پای پرواز بلند تن به صحرا زد و رفت... * رفت... {-35-}


3/آبان/1393 - 09:04

نیمه شب اواره و بی حس و حال... نیمه شب اواره و بی حس و حال * در سرم سودای جامی بی زوال پرسه ای اغاز کردیم در خیال * دل بیاد اورد ایام وصال از جدایی یک دو سالی می گذشت * یک دو سال از عمر رفت و بر نگشت دل بیاد اورد اول بار را * خاطرات اولین دیدار را ان نظر بازی و ان اسرار را * ان دو چشم مست و اهو بار را همچو راضی مبهم سربسته بود * چون من از تکرا او هم خسته بود امدو هم اشیان شد با من و * همنشین و هم زبان شد با من و خسته جان بودم که جان شد با من و * ناتوان بود و توان شد با من و دامنش شد خوابگاه خستگی * این چنین اغاز شد دلبستگی وای از ان شب زنده داری تا سحر * وای از ان عمری که با او شد تا سحر * مست و او بودم ز دنیا بی خبر * دم به دم این عشق می شد بیشتر * امدو در خلوتم دم ساز شد * گفتگو ها بین ما اغاز شد گفتمش.. گفتمش در عشق پا بر جاست دل * گر گشایی چشو و دل زیباست دل * گر تو زورتمان شوی دریاست دل * بی تو شام بی فرداست دل * دل زعشق روی تو حیران شده * در پی عشق تو سر گردان شده گفت.. گفت در عشقت وفا دارم به یار * من تو را بس دوست می دارم به یار * شوق وصفت را به سر دارم بدان * چون تویی محبوب حمالم به دان * با تو شادی می شود غم های من * با تو زیبا می شود فردای من گفتمش عشقت به دل افسون شده * دل ز جادوی رخت افسون شده * جز تو هر یاری به دل مدفون شده * عالم از زیباییت مجنون شده بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش.. * بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش * طمعه بوسه از سرم برد عقل و هوش * در سرم جز عشق او سودا نبود * بحر کس جز در این دل جا نبود * دیده جز بروی او بینا نبود * همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود * خوبی او شهریه افاق بود * در نجابد در نکوهی طاق بود روزگار.. * روزگار اما وفا با ما نداش * طاقت خوشبختی ما را نداشت * پیش پای عشق ما سنگی گذاشت * بی گمان از مرگ ما پروا نداشت اخر این قصه حجران بود و بس * حسرت و رنج فراوان بود و بس * یار ما رو از جدایی غم نبود * با غمش مجنون و عاشق کم نبود * بر سر پیمان خود محکم نبود * سهم من از عشق جز ماتم نبود با من دیوانه پیمان ساده بست * سایه ام ان عهدو پیمان را شکست * بی خبر پیمان یاری را گسست * این خبر ناگاه پشتم را شکست * ان کبوتر عاقبت از بند رست * رفت و با دلدار دیگر پیمان بست * با که گویم که هم خون من ست * خسم و جان و تشنه خون من ست * بخت بد وین وصف او قسمت نشد * این گدا مشمول ان رحمت نشد * ان طلا حاصل بود بین من نشد * عاشقان را خوش دلی تقدر نیست... * عاشقان را خوش دلی تقدر نیست * با چنین تقدیر بد تدبیر نیست * از غمش با دود و دم همدم شدم * باد و نوش غصه او من شدم * مست و مخمور و خراب از غم شدم * زره زره اب گشتم کم شدم * اخر اتش زد دل دیوانه را... * اخر اتش زد دل دیوانه را * سوخت بی پروا پر پروانه را * عشق من... * عشق من از من گذشتی خوش گذر * بد از این حتی تو اسمم را نبر * خاطراتم را تو بیرون کن ز سر * دیشب از کف رفت فردا را نگر * اخر این یک بار بشنو از من پند * بر من و بر روزگارم دل نبند * عاشقی را دیر فهمیدی چه زود * عشق دیرین گسسته تار و پود * گر چه اب رفته باز اید به رود * ماهی بیچاره ام مال اوست * {-35-}


2/آبان/1393 - 18:54

کاش میشد آدم..گاهی ب اندازه نیاز بمیرد.. بعد بلند شود آهسته آهسته خاک هایش را بتکاند گردهایش بماند اگر دلش خواست برگردد ب زندگی دلش نخواست بخوابد تا ابد…


2/آبان/1393 - 18:41

هيچ وقت از خودمون پرسيديم قيمت يه روز زندگى چنده؟ ما که قيمت همه چيزو با پول ميسنجيم تا حالا شده از خدا بپرسيم: قيمت يه دست سالم چنده؟ يه چشم بى عيب چقدر مى ارزه؟ چقدر بايد بابت اشرف مخلوقات بودنمون پرداخت کنيم؟ قيمت يه سلامتى فابريک چقدره؟ و خيلى سوال ها مثل اين.... چيه...؟ خيلى خنده داره نه؟ اگه يه روزى فهميديم قيمت يه ليتر بارون چنده؟قيمت يه ساعت روشنايى خورشيد چنده؟ چقدر بايد بابت مکالمه رايگان با خدا پول پرداخت کنيم؟ يا اينکه چقدر بديم تا بى منت نفسمون رو،با طراوت طبيعت پر کنيم.... تموم قشنگى هاى دنيا مال ما،مجانى مجانى خدايا برای تمام نعمتهايت هزاران بار سپاس کپی کن تا یادخدا دردلها باشه خدا خداا خدااا خداااا خدااااا خدااااااا خداااااااا خدااااااااا خداااااااااا خدااااااااااا خداااااااااااا خدااااااااااااا خداااااااااااااا خدااااااااااااااا خداااااااااااااااا  دوســـــــــــــــــت دارررررررم  اینوبه اشتراک بزار وبدون قرار نیست پولی بهت برسه یا خبرخوشی فقط ادمهایی رو الان تواین لحظه یادخداشون میندازی تا یادشون باشه خداهست!!! ياحق 

  
2/آبان/1393 - 11:57

خدا شونت و واسه این نیافریده که همیشه سر یکی روش باشه...... گاهی وقتا خوبه که شونت و بندازی بالا و بگی بی خییییییییال..............!!!!!!! {-2-}


2/آبان/1393 - 11:48

هر بار که مرا می دید ساعت ها گریه می کرد! آخرین بار که به سراغم آمد دیوانه وار می خندید! وقتی حالت استفهام را در نگاه من دید با طعنه گفت: تعجب نکن که چرا می خندم من دیگر آن زن سابق نیستم! بس بود هرچه تو قاه قاه خندیدی و من های های گریستم!... تازه حرفش را تمام کرده بود که قطره اشکی سرگردان در گوشه چشمش لنگر انداخت؟ با طعنه گفتم: بنا بود گریه نکنی..پس این قطره اشک چیست؟! اشک را با دست پاک کرد و فیلسوفانه گفت: این؟!..این اشک نیست. نقطه است! می فهمی؟! نقطه..این آخرین نقطه ایست که به آخرین جمله ی آخرین فصل کتاب ایمانم به عشقِ مردان گذاشتم! من دیگر به هیچ چیز مردان ایمان ندارم جز به یکپارچگی شان...یکپارچگی در نامردی!...

صفحات: < 8 9 10 11 12 >