یافتن پست: #808080
تفکیک
کبوتر شد و رفت
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
پسری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت
پسری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت
به پشت درب باورت، مسافری نشسته است
مسافری که از خودش، برای تو کشیده دست
مسافری که از خودش، برای تو کشیده دست
بدون آب پشت سر، به سوی قلبت آمده
مسافری که بغض او، غرور لحظه را شکست
ذغال سرخ انتظار، و بوی قلب سوخته
دری به غصه کرده باز، کسی که درب خنده بست
بدون کوله و غذا، شبی که زوزه می کشد
سکوت ضجه می زند، دقیقه ها ،همان که هست
دری که بسته تا ابد، غمی عمیق می شود
سکوت و بغض می جود، به روی سفره ی شکست
مسافر از تو پر کشید به سوی روزمرّگی
سیاه زندگی به تن ، به مرگ آرزو نشست
سیاه زندگی به تن ، به مرگ آرزو نشست
عادت کرده ام
کوتاه بنویسم
کوتاه بخونم
کوتاه حرف بزنم
کوتاه نفس بکشم
تازگی ها
دارم عادت می کنم
کوتاه زندگی می کنم
یا شاید
کوتاه بمیرم
نمی دانم
فقط عادت …