maziyar | |
شماره عضویت: 550 | |
مرد | |
1369/12/02 تولد واقعی | |
1392/10/23 تولد کلوبی | |
حالت امروز: مشکوکم | |
0.02 ميانگين پست | |
63 پست | |
26 نظر | |
48 لایک گرفته شده | |
لایک داده شده | |
4 بازنشرها | |
6 دنبال کرده است | |
3 دنبال شده است | |
2 طرفداران | |
0 مديريت گروه | |
1 عضويت در گروه | |
0 دعوتنامههاي تاييد شده | |
18 دفعه اعلام حضور روزانه | |
1 دقیقه مدت زمان حضور کاربر | |
47839 مرتبه بازدید کاربران | |
540.75 امتیاز کل | |
وضعیت: کاربر نیمه فعال | |
درجه کاربری | |
سایت: kalagh-lal.blogfa.com | |
1393/01/20 اخرین ورود کاربر | |
1393/01/20 اخرین ارسال پست | |
1393/01/20 اخرین کلیک کاربر | |
آي پي وارده: 5.202.17.223 |
جهت تبدیل به کاربر وی آی پی کلیک نمایید
دلم کمی هوا می خواهد !!! اینجا نفس هایم تاب نمی آورد ... تاب می خورد در هیاهوی این شهر... و می گردد ... به دنبال "نفسی" که "نفسی" را حیات بخشد بریده بریده به راهش می رود... گاه بی هوا می ایستد ... گاه بی صدا فریاد می زند ... می داند...!!!! می داند ، پایان"بی نفسی" را ! می داند ، نبود "هم نفسی" را ! ناله کنان گوش میدهد ... به صدایی که "نفس نفس" میزند و می گوید: دلم کمی" هوا" می خواهد ... دلم کمی "هوای کسی" را می خواهد.... (راد)
معلم پای تخته داد میزد صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود ولی آخر کلاسیها لواشک بین خود تقسیم می کردند وآن یکی در گوشهای دیگر «جوانان» را ورق می زد. برای اینکه بیخود هایو هو می کرد و با آن شور بیپایان تساویهای جبری را نشان میداد با خطی خوانا بروی تختهای کز ظلمتی تاریک غمگین بود تساوی را چنین بنوشت : یک با یک برابر است از میان جمع شاگردان یکیبرخاست همیشه یک نفر باید بپاخیزد... به آرامی سخن سر داد: تساوی اشتباهی فاحش و محض است نگاه بچهها ناگه به یک سو خیره گشت و معلم مات بر جا ماند و او پرسید: اگر یک فرد انسان، واحد یک بود آیا یک با یک برابر بود؟ سکوت مدهوشی بود و سوالی سخت معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود و او با پوزخندی گفت: اگر یک فرد انسان واحد یک بود آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود؟ اگر یک فرد انسان واحد یک بود آنکه صورت نقره گون، چون قرص مه میداشت بالا بود وآن سیه چرده که می نالید پایین بود؟ اگر یک فرد انسان واحد یک بود این تساوی زیر و رو می شد حال میپرسم یک اگر با یک برابر بود نان و مال مفتخواران از کجا آماده میگردید؟ یا چهکس دیوار چینها را بنا میکرد؟ یک اگر با یک برابر بود پس که پشتش زیر بار فقر خم میگشت؟ یا که زیر ضربه شلاق له میگشت؟ یک اگر با یک برابر بود پس چهکس آزادگان را در قفس میکرد؟ معلم نالهآسا گفت: بچهها در جزوههای خویش بنویسید: یک با یک برابر نیست... خسرو گلسرخی
باز رسیدیم به ایستگاه بارون همه جا رو خیس کرده بود شب بود... راه زیادی رو پیاده گذرونده بودیم... خسته بودیم گفتیم بقیه راه رو با اتوبوس بریم... بخار از دهنت بیرون میومد... خستگی رو توی چشمات میدیدم یادته... عشقم بودی... مث این فیلما کاپشن خودمو دادم بهت که به حساب سرما نخوری... رسیدم خونه با اینکه کاپشنمو دادم بهت ولی سرما نخوردم! گذشت و گذشت و گذشـــــــــــــــــت... حالا اومدم توی همون ایستگاه اینبار تنها بودم!!! هوا سرد بود... ولی کاپشنم تنم بود...!!! رسیدم خونه... جلوی آینه وایستادم یه چیزی نظرمو جلب کرده بود یه سری موهای سفید لابلای موهای مشکیم بود... یه چایی داغ بعدشم خواب... صبح فردا رسید... حس بدی بود سرما خورده بودم تنهای تنها.